صدای رویاها

سرگشته اما امیدوار در جستجوی آرامش

صدای رویاها

سرگشته اما امیدوار در جستجوی آرامش

دوگانگی

سه شنبه, ۹ جولای ۲۰۱۹، ۰۹:۰۳ ب.ظ

مدتی می‌شود که آرام و قرار ندارم. هر روز به دنبال این هستم که یک کار جدیدی را شروع کنم یا کارهایی که از قبل مانده است را سر و سامان بدهم. تنها کاری که دست و دلم به انجامش نمی رود و یک طورهایی راجع بهش سردرگم هستم، کار تزم هست. استادهایم فشار می‌آورند و می‌خواهند که کار را قبل از مرخصی رفتنم تمام کنم اما من حوصله‌اش را ندارم. در واقع، کارهای مهم‌تری دارم که وقتی برای انجام کار تزم نمی‌بینم. ماه گذشته بیشتر صرف بودن کنار خانواده و تجربه‌های جدید شد و فرصت نداشتم برای خودم و علی وقت بگذارم و کارهای شخصی‌مان را پیگیری کنم. حالا در یک فرصت کوتاه هم می‌خواهم بساط جشن ورود علی را جمع و جور کنم و هم میخواهم برای آرامش هر دویمان یک روتین روزانه سالم از ورزش گرفته تا قرآن خواندن تعریف کنم. هم میخواهم کتاب‌هایی که این مدت نخوانده‌ام و روی هم تلنبار شده است را بخوانم و تمام کنم. زندگی برایم افتاده است روی یک دور تند. از طرفی دلم میخواهد از این کارهای فانتزی مانند عکس گرفتن و ... هم انجام بدهم. یک جورهایی از شیر مرغ تا جون آدمیزاد را میخواهم همزمان پیگیری کنم و نمی‌توانم. بعد این نتوانستن گاهی حالم را بهم می‌ریزد. طوری که حتی نوشتن راجع بهش سخت شده است. از اینکه در ماه هفتم بارداری‌ام نتوانستم خیلی از کارهایی که برای خودم تعریف کرده بودم را تمام کنم از دست خودم ناراحت هستم و از طرفی دلم می‌خواهد دوماه باقی‌مانده را از دست ندهم و همه‌ی کارهایم را سر و سامان بدهم. با حضور علی زندگی طور دیگری می‌شود. یک طوری که دقیقا نمی‌دانم چه طور است. قطعا خوب و دلنشین است و قطعا یک دنیای متفاوت است. به فاصله‌ی کم از تولد علی در بین دوستان حاضر در ادمونتون دو بچه‌ی کوچک دیگر هم به جمع ما اضافه می‌شود و تازه دیشب فهمیدم که سارا هم باردار است و به زودی علی یک همبازی در ایران هم خواهد داشت. همه‌ی این‌ها می‌توانند خبرهای خوشی باشند و به واقع بودند و من کلی کیف‌شان را هم کردم اما از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان که گاهی به کسانی که دیرتر از من فرزندشان به دنیا می‌آید حسودی میکنم که دوران بارداری‌اش هنوز ادامه دارد و گاهی هم از عطش دیدن علی طاقتم طاق می‌شود. این دوگانگی را نمی‌دانم چه طور حل کنم. اصلا نمی‌دانم از کجا به سراغم می‌آید. میل شدید در آعوش گرفتنش که هر شب در خواب هم به سراغم می‌آید و از طرفی علاقه‌ی عجیبی که به دوران بارداری پیدا کرد‌ه‌ام و تجربیات حسی عجیبی که در این دوران تجربه‌ کرده‌ام. 

فردا صبح با استادهایم جلسه دارم و کارهایم را نکرده‌ام اما همچنان امیدوارم که اوضاع خوب پیش برود. از طرفی دلم میخواهد که تا آخر ماه بعد به مسافرت بروند و در واقع این آخرین جلسه‌ی قبل مرخصی من باشد. اینطور خیالم راحت می‌شود که داستان درس و کلاس موقتا متوقف شده است و من برای آنچه درسر دارم به اندازه‌ی کافی وقت دارم. 

  • مریم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی