صدای رویاها

سرگشته اما امیدوار در جستجوی آرامش

صدای رویاها

سرگشته اما امیدوار در جستجوی آرامش

به وقت حواس‌پرتی

سه شنبه, ۱۱ ژوئن ۲۰۱۹، ۰۱:۰۵ ب.ظ

وقت‌های حواس‌پرتی و فکر مشغولی‌هایم این روزها زیاد شده است. تقریبا لحظه‌ای نیست که با فکر سفید و بدون دغدغه نشسته باشم و به افق خیره شده باشم. بنابر اتفاقات و حال وهوای روز، برای خودم یک دغدغه و فکر جدید دست و پا میکنم که مبادا بیکار بشینم و زمان بگذرد. اکثر فکرهایی که از ذهنم گذر میکند مربوط به تغییراتی است که به زودی در خانه‌مان با ورود مهمان جدید ایجاد می‌شود.

خودم و محمد را در جایگاه یک پدر و مادر تازه‌کار تصور میکنم و از این تصویر، گاهی خنده ام میگیرد و گاهی هم می‌ترسم. همه‌ی جزئیات روزمره‌ام را به خاطر می‌سپارم و لذتش را می‌برم. اینکه هر ساعتی بخواهم از خواب بلند می‌شوم، سر حوصله صبحانه می‌خورم و بعد کوله پشتی به دوش از خانه خارج می شوم و نرم و آرام قدم می‌زنم تا به ایستگاه اتوبوس برسم. توی راه، هندزفیری در گوش، داستان یا سخنرانی گوش می‌دهم و چشم‌هایم را از سبزی درختان اطرافم پر می‌کنم.

اما وقتی روی صندلی اتوبوس می‌نشینم، با حرکت‌های علی متوجه حضورش می‌شوم و با خودم می‌گویم چقدر زود قرار است همه چیز تغییر کند و این تغییر چه طور خواهد بود؟ این سوالی است که ندانستن جوابش هیجان‌زده‌ام می‌کند.

 تصویر مادرانه‌ای که از خودم دارم هنوز خیلی مبهم است و جای کار دارد. وقتی دارم به کسی انتقاد می‌کنم آن هم در زمینه‌ی کار با کودک به خودم تلنگری می‌زنم که چقدر مطمئن هستی که علی روش مادرانه‌ات را بپسندد؟ چقدر مطمئن هستی که به بازی‌هایت دل می‌دهد و وقتی برایش کتاب می‌خوانی و نمایش می‌دهی محو تماشایت می‌شود؟ چقدر ممکن است وقتی دست به لپ‌تاپ می‌شوی، آرام مشغول بازی‌اش باشد و با شتاب به سمت تو و نوشته‌ها و بند بساطت هجوم نیاورد؟ یا وقتی با بچه‌‌های حلقه‌ رمان اسکایپ میکنی به حرف‌هایتان دل بدهد و همراهی‌ات کند و با یک چیغ بنفش و گریه‌ی مداوم مجبورت نکند، بیخیال ادامه‌ی تماس و صحبت شوی؟

 همه‌ی این سوال‌ها بی‌جواب است و این بی جواب ماندن‌ها برایم پر از هیجان است. نمی‌گویم که نمی‌ترسم اما حس می‌کنم اگر جواب تمام این سوال‌ها یک جوری باشد که به دلم نشیند، مهم این است که علی به دلم نشسته است و با او تغییر خواهم کرد. علی برایم یک بچه‌ی کوچک نیست. یک شخصیت بزرگ است که فکر میکنم با هم کنار خواهیم آمد. قرار نیست من مادر فداکار باشم و او بچه‌ای که به همه‌ی خواسته‌هایش می‌رسد. قرار است یک تعادلی برقرار شود و ما راهش را یاد خواهیم گرفت. 

  • مریم

نظرات  (۱)

  • الهه ابوالحسنی شهرضا
  • پیش‌پیش بهت میگم جواب بیشتر سوال‌ها گزینه‌ی دوئه :)))
    پاسخ:
    آره خودمم همین حدس رو میزنم اما دارم به خودم روحیه میدم :دی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی