صدای رویاها

سرگشته اما امیدوار در جستجوی آرامش

صدای رویاها

سرگشته اما امیدوار در جستجوی آرامش

مهمان

سه شنبه, ۲۱ می ۲۰۱۹، ۱۲:۴۸ ب.ظ

امسال اولین تابستانی نیست که مهمان‌دار شده‌ام اما اولین تابستانی است که همراه با علی و مقتضیات همراهی‌اش باید پذیرای مهمان‌ها باشم. مهمان‌های هرساله‌ام مامان و بابا بودند که یا من یادم رفته است اولین باری که مهمان‌مان شدند اوضاع چه طور بود یا ناخودآگاه با نظم ذهنی و مدل من سازگارتر بودند.

مهمان‌های امسالم را خیلیی دوست دارم. چندین سال است که منتظر آمدن‌شان هستیم و لبخند رضایتی که روی لب های محمد است بیش از هر چیزی به من آرامش می‌دهد. مدت‌ها منتظر این روزها بود که میزبان پدر و مادرش باشد در منزل خودش. دوست داشت از آن‌ها پذیرایی کند. چم و خم زندگی را نشان‌شان دهد و از احوالات خودش بی‌کلام برای‌شان وصف کند. حالا این فرصت بعد از ۸ سال برایش فراهم شده است و من می‌خواهم که بهترین‌ها برایش اتفاق بیافتد. 

اما...

همیشه یک امایی هست که داستان‌ها را شروع می‌کند. اگر همه چیز همین شکلی مثل مقدمه پیش می‌رفت دیگر نیازی به ثبت این نوشته نبود. همین اماهای کوچک است که قصه را جذاب می‌کند و قابل نوشتن. 

امای من، نظمی است که همیشه به آن عادت کرده‌ام. اینکه همه چیز مرتب و منظم باشد. ظرف‌ها سرجایشان باشند. آشپزخانه و دستشویی مرتب باشد و از همه مهم‌تر ساعت‌ها و برنامه‌ریزی‌های کاری‌ام بهم نریزد. وجود مهمان چه بخواهیم  وچه نخواهیم تمام موارد بالا را دستخوش تغییر میکند. یک زمانی بنیه‌ی جسمی‌ام اجازه میداد که تمام کارها را با وجود نفرات اضافی در خانه که لزوما همراه من نیستند انجام دهم اما در حال حاضر خیلی از این کارها را نمی‌توانم به تنهایی و به صورت مرتب انجام دهم. مهم‌تر از انجام کارها، توضیحاتی هست که گه گداری باید به اطرافیان و مهمان‌ها بدهم بابت انجام بعضی از کارهای لیست شده. مثلا چرا خرده‌نان های زیر میز را جارو می‌کنی؟ چرا روی میز را دستمال می‌کشی؟ چرا قبل از آمدن‌ مهمان‌ها، دستشویی که شب قبل تمییز شده است را دوباره چک میکنی و آیینه‌اش را تمییز میکنی؟ 

مهمان‌ها از بعضی کارهایم انگار عذاب وجدان می‌گیرند که بچه‌های خوبی نبوده‌اند اما این اصلا ربطی به خوب و بد بودن آنها ندارد. نظم زندگی ما اینطوری است. به خودم فشار نمی‌آورم اما وقتی از عهده‌ام خارج نباشد انجامش می‌دهم. توضیح این چراها کار را برایم سخت‌تر میکند. 

از طرفی من با وجود اینکه خیلی اجتماعی هستم به ساعت‌های تنهایی خودم احتیاج دارم. تازگی‌ها ساعت‌های دونفره با علی هم به آن اضافه شده است. اینکه با علی حرف بزنم برایش کتاب بخوانم، خریدهایش را انجام بدهم. ورزش کنم. اما همه‌ی این ها در جند روز اخیر یا تعطیل شده است یا خیلی کم شده است. چون عذاب وجدان تنها ماندن مهمان‌هایم در خانه اجازه نمی‌دهد که به این کارها مثل قبل دل بدهم. حتی حس میکنم علی هم این را فهمیده است. کمتر توی دلم وول می‌خورد. انگار با من قهر کرده است. انگار دوست دارد وقت دونفره‌مان را با کسی به اشتراک نگذارم و من این کار را کرده‌ام. 

صبح‌ها چه کار داشته باشم چه نداشته باشم از خانه بیرون می‌زنم که کمی با خودم باشم و در فضای خودم. اما من هنوز هیچی نشده دلتنگ روزهایی هستم که خانه بمانم و کارهای موردعلاقه‌ام را انجام بدهم. روی مبل دارز بکشم. کتاب بخوانم. راه بروم. کمی ورزش کنم. یک غذایی را سر صبر درست کنم. 

در این دوره از زندگی‌ام، چیزهای جدیدی از خودم میفهمم. مهمان‌هایم با خودشان رشد شخصی برای من به همراه آورده‌اند که اگر چه سخت است اما مطمئنم که برایم مفید خواهد بود. 

  • مریم

نظرات  (۲)

شما ساکن کدوم کشور هستید؟:)
پاسخ:
کانادا :)
  • الهه ابوالحسنی شهرضا
  • منتظر باش که مهمان جدید تا چند وقت دیگه کل این تنهایی، نظم و آرامش رو ازت خواهد گرفت :)
    اون هم نه برای یکی دو روز یا چند ماه. برای همیشه.
    پاسخ:
    دقیقا! فکر میکنم بهترین تمرینی بود که می‌تونستم قبل اومدنش داشته باشم :دی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی