صدای رویاها

سرگشته اما امیدوار در جستجوی آرامش

صدای رویاها

سرگشته اما امیدوار در جستجوی آرامش

آزمون جامع - قسمت دوم

دوشنبه, ۲۹ آوریل ۲۰۱۹، ۱۰:۳۴ ق.ظ

امروز دوشنبه است. صبح ساعت ۸ با صدای محمد از خواب بیدار شدم. داشت اماده می‌شد که بره سر کار و معمولا صبح‌ها من رو بیدار میکنه. نمی‌دونم دقیقا چرا اما انگار دوست داره که من بیرون رفتنش از خونه رو ببینم. باهاش حال و احوال صبحگاهی کردم و بهش گفتم که یک نیم‌ساعتی می‌خوابم و بیدار می‌شم. وقتی چشمام رو باز کردم، محمد رفته بود و ساعت دقیقا ۸:۳۰ بود. بدنم خیلی معتهدانه من رو درست نیم ساعت بعد از اولین باری که چشمام رو باز کرده بودم از خواب بیدار کرد. کمی نگران بودم و بیشتر میشه گفت بی‌حوصله. می‌دونستم که امروز باید برای ارائه‌ام تمرین کنم و یه حسی دوست داشت من رو در رختخواب نگه داره یا مشغول کارهای دیگه بکنه تا شروع این کار رو به تعویق بندازم. انگار از مواجهه با خودی که قرار بود ارائه بود می‌ترسیدم. 


اصولا از ارائه و صحبت جلوی دیگران ترسی ندارم اما این بار همه چیز فرق میکرد. می‌دونم که الانم ارائه من رو نمی‌ترسونه. این تجربه‌ی جدیدی که دارم به سمتش میرم حس خاصی در من ایجاد کرد. هم شوق رسیدن و هم ترس از اینکه شبیه اون چیزی که دوست دارم پیش نره. به مامانم زنگ زدم تا با حرف زدن با مامان کمی از زمانم رو بخرم و یه کمی هم آرومتر بشم اما مامان بیرون بود ونتونستم که باهاش صحبتم کنم. خلاصه دل از رختخواب کندم و پا شدم. صورتم رو شستم و برای خودم با شیر بادوم و موزهایی که دیگه داشتن سیاه میشدن یک اسموتی حسابی درست کردم و خوردم. بعدش با خودم فکر کردم حالا باید چیکار کنم و بهترین راه حل ممکن به ذهنم رسید. حمام! 


رفتم زیر دوش و شروع کردم با خودم صحبت کردم. راجع به بحثی که امروز توی گروه بودش. دستاوردها  و خفن بودن آدم‌ها. برای اولین بار بود که با شنیدن این بحث خیلی به فکر فرو نرفته بودم و جوابم رو آماده و حاضر داشتم. این خوشحالم کرد. انگار بزرگ شدن خودم رو می‌دیدم. رد شدن از یه مرحله‌ای که به سختی ازش گذشتم اما گذشتم. الان مدت هاست که از شنیدن خبرهای دستاوردهای دوستانم نه تنها خیلی خوشحال میشم بلکه اصلا دچار حسرت نمی‌شم یا این سوال پس من چرا خفن نشدم به ذهنم نمیرسه. برای بعضی از دستاوردها هم اصلا خوشحال نمیشم چون میدونم که اون آدمی که بهش رسیده فقط برای اینکه جامعه داره تحسینش میکنه خوشحاله و در درونش چیزی عوض نشده. به نظرم دستاورد باید حال آدم رو خوب کنه و فردای اون روز تو یه آدم بهتری باشی. اینکه دیگران تحسینت کنن قطعا خوشاینده اما در کیفیت زندگی تو تغییری ایجاد نمیکنه. 


یک حمام یک ساعته و کلی صحبت با خودم، حالم رو سر جاش آورد. حالا اومدم نشستم پای لپ‌تاپ و برای بچه‌ها حرفام رو تایپ میکنم و اینجا هم می‌نویسم که امروز دوشنبه است و من می‌خوام برم به دل ارائه بزنم. فردا صبح روز دیگری است ... :) 

  • مریم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی