صدای رویاها

سرگشته اما امیدوار در جستجوی آرامش

صدای رویاها

سرگشته اما امیدوار در جستجوی آرامش

چیزهایی هست که نمی‌دانیم

پنجشنبه, ۳ ژانویه ۲۰۱۹، ۰۱:۱۸ ب.ظ

یک دوستی هست که هر از گاهی در یکی از گروه‌های تلگرامی که در آن عضو هستم پیام می‌دهد و از حال و احوال و برنامه‌های دوستان جویا می‌شود. کار به ظاهر زیبایی است اما باطن قشنگی ندارد. من را یاد یکی از هم‌دوره‌ای های لیسانسم می‌اندازد که شب امتحان‌ها و روزهای بعد امتحان از سیر پیشرفت درس ها و نمره‌‌ات در امتحان سوال میکرد. شاید او هم پیش خودش فکر میکرد که دارد مهربانی میکند و از حال ما جویا می‌شود اما برای من جز اینکه منقاشی برداشته است و زندگی‌ام را کنکاش میکند، نبود. این حجم بدبینی از کجا می‌آید؟ از آنجایی که بعضی از این احوال‌پرسی‌ها بیشتر بوی رقابت می‌دهد تا رفاقت. 

کسی که به بهانه‌ی اینکه امشب می‌آیید با هم به فلان‌جا برویم پیام می‌دهد و وقتی می‌گویی خسته هستم در جوابت می‌نویسد. احسنت بر شما که کار را به این زودی آغاز کرده‌اید. پیامش هم برایم خنده‌دار است و هم تهوع‌آور. خنده‌دار است چون از وضع و حال زندگی من و شرایطی که من را امروز به دانشگاه کشانده است و آنچه بر من گذشته است بی‌خبر است و طعنه می‌زند و تهوع‌آور است چون برایم یادآور کسی است که به زخمی افتاده در میدان جنگ لگد می‌زند. سعی میکنم تصویر دوم را از ذهنم پاک کنم و به همان اولی بسنده کنم. دوست دارم فکر کنم واقعا برایم آرزوی موفقیت و نیروی بیشتر کرده است اما این تصویر دوم لعنتی دست از سر من برنمیدارد. انگار جایی در پهلویم احساس درد میکنم که باعث می‌شود نتوانم تصویر اولی را باور کنم. 

بعد اینکه یک سوزن به دیگری زدم یک جوآلدوز هم به خودم حواله میکنم. با خودم می‌گویم ببین چندبار در زندگی‌ات با این ندانسته‌ها حرف زدی و زخمی زدی بر دل آدم‌های اطرافت. حواست هست؟ واقعا هربار که پیامی دادی یا رو در رو با کسی صحبتی کردی، حواست بوده است که آدم‌هایی که می‌بینی همان قله‌های یخی هستند که از دریا بیرون مانده است؟ یک موقع‌هایی انقدر به آدم‌های اطرافمان زخم زده‌ایم که آب شده‌اند و دیگر همان قله‌ی یخ کوچک را هم از ما دریغ کرده‌اند و ترجیح داده آند برای همیشه زیر آب زندگی کنند. 

من اما تازگی‌ها می‌جنگم و سوال‌های زیادی را بی‌جواب می‌گذارم. در مقابل خیلی حرف‌ها سکوت معنادار کرده‌ام و به خیلی از این دست پیام ها با یک ممنون خشک و خالی جواب داده‌ام. برایم مهم نبود طرف مقابلم می‌فهمد که طعنه‌اش را بی جواب گذاشته‌ام یا نه. دلم میخواست خودم را رها کنم ازاین فکرهای بی سر و ته. در عوض، حواسم به حرف‌زدن‌هایم خیلی بیشتر از قبل هست. سعی میکنم کمتر قضاوت کنم و نظریه صادر کنم. اگر کسی با من درد ودل میکند. بیشتر از اینکه در کیسه‌ی راه‌حل‌هایم را باز کنم به او دلداری میدهم و به او می‌گویم که جقدر می‌فهممش. از این عبارت‌های قشنگ کتاب‌های موفقیت تحویل آدم‌ها نمی‌دهم. از این جمله‌هایی که «پاشو» و « قوی باش » و « تو می‌توانی». چون می‌دانم راه‌های رفته‌ی آدم‌ها را نمی‌دانم. زمین خوردن‌هایشان را ندیده‌ام. زخم‌های تن‌شان را نشمرده‌ام پس بهتر است با این حجم از ندانستن‌ها برای کسی نسخه تجویز نکنم. این حرف‌های زیبا را اگر من بزنم حال بد یک آدم را بدتر نکنم، بهتر نمیکنم. این «بلندشوها» و « تو می‌توانی‌ها» باید درونی باشد. باید کسی خودش به خودش بگوید تا اثر کند. 

اگر کسی را دیدیم که زمین افتاده است و ابراز ناتوانی میکند و با تمام وجود هم مطمئنیم که خودش باعث تمام این اتفاقاتی بوده است که برایش افتاده است. اگر می‌بینیم که می‌تواند بلند شود اما نمی‌خواهد. به تصویری که می‌بینیم با دیده‌ی تردید نگاه کنیم. کسی از زمین افتادن و درد کشیدن خودش لذت نمی‌برد. با جمله‌ی « تنبلی بس است، بلندشو» به دردهای درونش یک درد اضافه نکنید. از او بخواهید که تعریف کند چه اتفاقی برایش افتاده است اگر فکر میکنید جای او بودید حالتان به این بدی نمی‌شد لازم نیست که قوت خودتان را به رخش بکشید به این امید که او شبیه شما شود. هیچ کس شبیه کس دیگری نمی‌شود. یادم است چندسال پیش که طنز بدون شرح را پخش  میکرد وقتی فرهاد آییش در نقش یک روان‌شناس در جواب تمام سوال‌های مراجعین خودش به آن‌ها میگفت: «شما بگو». من حسابی می‌خندیدم اما الان میفهمم که این درست‌ترین روش کمک به آدم‌هاست. بیشتر از اینکه در نقش حلال مشکلات و قهرمان‌ها وارد شوید، شنونده‌ی حال آدم‌ها باشید. بگذارید ابراز ناتوانی کنند. یادشان بیاورید که چقدر دوستشان دارید و چقدر کنارشان هستید. حتی گاهی آدم‌ها از شنیدن روزهایی که قوی بودند هم خوشحال نمی‌شوند. انگار دارید آنها را با خودشان در رودروایسی میگذارید. انگار دارید یادشان می آورید که همیشه باید قوی باشند تا دوست داشته بشوند. آدم‌ها را در روزهایی که ضعیف هستند و تنها دوست داشته باشید. آن موقع به دوست داشته شدن و مراقبت شدن بیشتر نیاز دارند. 

  • مریم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی