صدای رویاها

سرگشته اما امیدوار در جستجوی آرامش

صدای رویاها

سرگشته اما امیدوار در جستجوی آرامش

نامه به کودکی که دور بود اما نزدیک

سه شنبه, ۲۱ آگوست ۲۰۱۸، ۱۰:۳۷ ق.ظ

دست‌هایت را که به دستمان می‌سپاری، ظاهرش این است که ما تو را برای بلند شدن کمک می‌کنیم اما اینطورها هم نیست. باور کن گاهی تو تکیه‌گاه‌مان می‌شوی برای بلندشدن از راهی که در آن زمین خورده‌ایم. دست به سر زانو که می‌گذاری یادمان می‌افتد که می‌شود دست به سرزانو بگذاریم و بلند شویم. همه می‌گویند تو از ما یاد میگیری اما من باور ندارم. ما کودکی را از تو یاد میگیریم و زندگی با آموزه‌های تو چه شیرین می‌شود. 

چشم هایت اما حرف دیگری است. نگاه‌مان که میکنی با خودمان رو به رو می‌شویم با همان خودی که پشت هزاران هزار حرف و حدیث چالش کرده بودیم. فکر هم نمی‌کردیم که کسی بیاید و نجاتش دهد. نمی‌توانیم بیشتر از چند دقیقه به نگاهت خیره شویم از بس که معصومیت از دست رفته‌مان را به رخ‌ می‌کشی. 

تو حتی وقتی از آغوش کسی به آغوش دیگری‌ می‌روی یادمان می‌اندازی که دل‌مان می‌تواند به اندازه‌ی همه دور و بری‌هایمان بزرگ باشد.برای انتخاب یک آغوش امن به عقایدمان، لباس‌مان و حرف‌هایمان نگاه نمی‌کنی فقط لبخندمان را معیار اندازه‌گیری‌هایت می‌دانی.  مهم نیست چند وقت است که ما را ندیده‌آی، باز هم برای‌مان دست باز میکنی و سرت را روی شانه‌هایمان می‌گذاری و آرام‌مان میکنی.

می‌شود از ما یاد نگیری؟ بیا به کلیشه‌ی این دنیا پایان بده. بیا و خودت بمان، همینطور نزدیک همینطور شفاف. بیا و شبیه ما نشو. شبیه هیچ‌کدام از ما. با خودم می‌گویم حیف است که نگاهت با دنیایی که ما ساخته‌ایم کدر  شود و گوش‌هایت از حرف‌های صد من یه غاز ما پر شود. حیف است که تو رنگ این دنیا را بگیری، ای کاش دنیا رنگ چشم‌های تو شود.


  • مریم

نظرات  (۱)

من چقدر دوست داشتم این رو
پاسخ:
لطف داری :-*

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی