فوتبال و استرس
امروز بعد مدتها داشتم در یه جمعی فوتبال میدیدم. کنار ایرانیها و خارجیها و از قضا دو تا از استادهای دانشگاه که رابطه کاری نزدیکی باهاشون دارم هم در جمع حضور داشتند. خیلی سعی کردم که آروم بشینم و خیلی متمدن فوتبال ببینم اما خیلی جوگیر بودم. اصن هنوز نزدیک دروازه هم نشده بودن من جیغ میزدم. محمد نگرانم بود چون دستام میلرزید و همهاش دوست داشتم از جام بلند بشم. انفدر استرس برام شدید بود که تپش قلب گرفتم و اصن نمیتونستم روی هیچ چیز دیگهای تمرکز کنم. از اون ور مدام حس میکردم که ای بابا پس فردا این آدمها من رو توی این دپارتمان میبینن و چه طوری قضاوت میشم. به خصوص اینکه در یکی از لحظات، از جا پریدم و کلی خوشحالی کردم و یکی از استادا طوری نگام کرد که تهش منظورش این بود از تو انتظار نداشتما :دی
اینا رو نوشتم تا برام بمونه. متن نتیجهگیری خاصی نداره اما توصیف حال و هوای یکی از روزهای زندگیمه. روزی که برای خوشحالی مردمم دعا میکنم اونم توی شرایطی که مدام خبرهای بد میشنویم. انگار این تنها دست آویز من دورمانده از ایران برای ایرانه. یه شادی و هیجان که یه حس تلخ توی خودش داره.
شادی مردم من وابسته به یک توپ و یه تعداد بازیکنه توی یک زمین چمن.برای همینه که فکر میکنم اگه جیغ نزنم و دعا نکنم و قلبم تند تند نزنه، یعنی بیتفاوتم. و همیشه از بیتفاوت بودن و گوشه میدون نشستن بدم میومده. محمد بهم میگه بابا این تیم داره خیلی خوب بازی میکنه از میانگین همیشگیاش و از بهترین بازی هاش هم داره بهتر بازی میکنه اما واقع بین باش. احتمال برد کمه اما من نمیخوام واقعبین باشم. دلم میخواد با جیغهای من دنیا شده یک لحظه از واقعیتش جدا بشه و یه اتفاقی بیافته که حالمون خوش بشه. دلم میخواد استراتژیها و قواعد اونطور که همیشه پیش میره نرن. انقدر تلخ تموم نشن. یه بار با تمام اشتباهاتی که اتفاق میافته، خدا کمک کنه و یه حرکت درست و به موقع شکل بگیره بشه آبهای رفته رو به جوب بازگردوند.
ای کاش بشه ...
ای کاش همه چیز انقدر راحت و طبق قاعده خراب نشه. ای کاش بشه آب رفته رو به جوب بازگردوند. اشتباها رو جبران کرد و خوشحال بود.
- ۱۸/۰۶/۲۵