صدای رویاها

سرگشته اما امیدوار در جستجوی آرامش

صدای رویاها

سرگشته اما امیدوار در جستجوی آرامش

کنترل

شنبه, ۲۳ دسامبر ۲۰۱۷، ۰۱:۲۵ ق.ظ

دیشب داشتیم یک سری از فایل‌ها را آماده می‌کردیم که در سایت آپلود کنیم و طبق معمول هم من پر از استرس بودم به محمد گفتم که صفحه‌ی لپ‌تاپ را با من به اشتراک بگذارد تا همه چیز را ببینم و در جریان روند کارها قرار بگیرم و مطمئن باشم که همه چیز رو به راه است. در میانه‌ی راه به یک مساله عجیب برخورد کردیم و من مدام به محمد می‌گفتم که باید سایت را درست چک کنیم شاید راه حلی برای این مساله پیش آمده وجود داشته باشد و او هم طبق معمول، خوشبینانه پیش میرفت و اطمینان داشت که کار ما درست است. چشمتان روز بد نبیند بعد از اینکه پروسه آپلود تمام شد کاشف به عمل آمد که بله حسابی هم اشتباه کردیم و باید یک فایل دیگر را آپلود می‌کردیم. 


من عصبانی بودم چون به محمد تذکر داده بودم که باید همه چیز را بررسی کنیم و بعد از اینکه اطمینان پیدا کردیم کار را تمام کنیم. او هم ناراحت بود از اشتباهی که پیش آمده بود اما مدام به من گوشزد میکرد که عصبانیت من به جا نیست و هنوز راه حلی برای جبران این اشتباه وجود دارد. نمی‌دانم چرا اصلا این اشتباه برایم مهم نبود بیشتر ناراحت این بودم که اگر روزی این بی‌دقتی باعث شود که یک اشتباه جبران‌ناپذیر پیش بیاید چه باید کرد؟ و این فکر خواب از سرم پرانده بود. به این فکر میکردم که اگر این مدارک از ما پذیرفته نشود یا این اشتباه بررسی کار ما را به تاخیر بیاندازد یا اصلا باعث رد درخواست ما بشود، چقدر باید حرص بخوریم که این همه هزینه بابت یک اشتباه ساده و بی دقتی دود هوا شده است. از یک طرف دلم میخواست اینطوری بشود چون حسابی حرصم از محمد در آمده بود که اشتباه کرده بود و باز هم سعی میکرد به بغرنج بودن شرایطی که با اشتباهش ایجاد کرده اعتراف نکند و از طرفی فکر میکردم اگر اینطور بشود، من هم حسابی ناراحت می‌شوم و نمی‌توانم بی‌تفاوت باشم. خلاصه که با احساسات متناقضی رو به رو بودم. یک دلم دعا می‌کرد که همه چیز رو به راه بشود و مشکلی پیش نیاید یک دلم میخواست که محمد بابت این اشتباه و بی‌دقتی حسابی تنبیه بشود. 

در همین افکار بودم که با خودم گفتم، من هنوز هیچ چیزی نشده به استقبال حرص خوردن و ناراحت شدن رفتم و از غصه اتفاق نیافتاده خواب از سرم پریده. انگار به ازای تمام اشتباهات این منم که تنبیه می‌شوم چون ذهنم از بند این آینده‌نگری احمقانه رها نمی‌شود. آینده‌نگری که نه تنها آینده‌ساز نیست بلکه حال خوش آدمی را نیز تباه می‌کند. تمام این افکار و صداهای صفر درونم از میل عجیب به کنترل شرایط ناشی می‌شود. آن جایی که کنترل از دست من خارج می‌شود یا کسی یا چیزی از برنامه ذهنی من پیروی نمی‌کند و مشکلی پیش می‌آید، فکر میکنم باید همه را بابت این اشتباه‌شان تنیبه کنم اما در واقع کسی که نهایتا تنبیه می‌شود و آسیب می‌بیند کسی نیست غیر از من. یک من بیچاره کنترل‌گر. 

  • مریم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی