صدای رویاها

سرگشته اما امیدوار در جستجوی آرامش

صدای رویاها

سرگشته اما امیدوار در جستجوی آرامش

مهاجرت

سه شنبه, ۱۰ اکتبر ۲۰۱۷، ۰۶:۵۵ ب.ظ

سفر را دوست دارم. حس تازگی و مواجهه با ناشناخته‌ها برایم همیشه شیرین بود. اما از دو سال پیش، معنای سفر کردن و چمدان بستن برایم فرق کرد. قبل‌ترها چمدان‌ها را دوست داشتم. همیشه برایم نوید بخش روزهای شاد و تازه بودند اما تازگی‌ها، دوست دارم در دسترس‌ناپذیرترین گوشه‌ی کمد رهایشان کنم تا هیچ‌وقت دستم بهشان نرسد. حتی روزهایی که برای سفرهای کوتاه یا خوشایند هم مجبور می‌شوم از انبار بیرون بیاورمشان، غم و کدورتی را که روی‌شان نشسته است نمی‌توانم با هیچ شادمانی فراموش کنم. 


چند روز پیش هم برای آماده شدن برای یک سفر کوتاه از خواب بلند شدم و بار سفر بستم. هوا ابری بود ولی هوای دل من ابری‌تر. داشتم خودم را به زور قانع میکردم که باید به این سفر بروم که اگر نروم میزبان ناراحت می‌شود. آخر یکی از دوستان در بیرون شهر کلبه‌ای اجاره کرده بود و ما را هم به صرف ناهار دعوت کرده بود. قرار شد با یکی از بچه‌ها که قرار است همین روزها بعد از ۵ سال ادمونتون را برای همیشه ترک کند همسفر شویم. کسانی که دوستان خوبمان هستند و  فکر رفتن‌شان و تحمل جای خالی‌شان برای‌مان سخت است. به تازگی رفت و آمد‌مان هم با هم بیشتر شده بود. اصلا از وقتی که اینجا آمدم به هر رابطه‌ای که دل می‌بندم از دستش می‌‌دهم. فکر میکردم که به این شرایط عادت کرده‌آم اما این بار هم در این امتحان شکست خوردم. امتحان سختی‌ است. مدت‌ها سعی میکردم که بدون ساختن رابطه با آدم‌ها زندگی کنم اما این کار فقط باعث می‌شد که به همه چیز موقتی نگاه کنم و زندگی موقتی آن هم برای مدت طولانی روح آدمی را کدر و فرسوده می‌کند. 


بعد اما سعی کردم که رابطه‌ها را بسازم و امیدوار باشم که تا همیشه دارم‌شان. آخر هر بار به تمام شدن یک رابطه فکر میکردم دلم نمی‌]واست بیشتر پیش بروم و بیشتر وابسته و دلبسته آدم‌ها، مکان‌ها و خاطرات شوم. اما این هم نشد. من ناشی تر از این حرف‌ها بودم که بتوانم رابطه بسازم و رفت و آمد کنم و دلبسته حضور آدم‌ها نشوم. 


برای همین است که حالم ناخوش است و هر روز صبح قلبم از فشار این غم و این درد همیشگی فشرده می‌شود. دوستانی که دیگر کنارم نیستند و دوستانی که  نمی‌توانم به بودنشان امیدوار باشم. حس کسی را دارم که درون یک کشتی در وسط آب رها شده است. چو تخته پاره بر موج رها رها رها من ...


مطمئنم که تمام این روزها و این حالت‌ها برای این است که یاد بگیرم تنها خدا برای بندگانش کافی است. ای کاش بتوانم دوست داشته باشم اما تنها تکیه‌گاهم خودش باشد و بس.

  • مریم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی