روح بازیگوش
ساعت ۷:۳۰ با صدای زنگ ساعت از خواب بلند شدم تا به کلاس آتوسا برسم. امروز قرار بود راجع به جلال صحبت کنیم و بعد از سه هفته توقف، کلاس دوباره شروع شده بود. از شب قبل، یکی یکی بچهها پیام میدادند که نمیتوانند خودشان را به کلاس برسونن برای همین بعد از خاموش کردن آلارم ساعت اولین کاری که کردم جک کردن تلگرام و واتس اپ با چشمهای نیمه باز بود. دلم میخواست یک امروز را کلاسی نباشه و من بتونم یکی دوساعت بیشتر بخوابم اما کلاس به قدرت خود باقی بود.
به خودم گفتم حالا یک یه ربعی طول میکشد تا همه حاضرین جمع بشوند، من میتوانم ده دقیقه بیشتر بخوابم داشتم به این فکر میکردم که اصلا بگیرم بخوابم و بیخیال کلاس آنلاین بشوم اما شوق شنیدن راجع به جلال، از خواب بیدارم کرد. نفرین زمین را سالهای خیلی دور خوانده بودم و در این هفتههای پرهیاهو و هم فرصت دوباره خواندنش رو نداشتم برای همین میدانستم که در کلاس امروز بیشتر شنونده خواهم بود. همان اول کاری مجبور شدم که ویدیو را قطع کنم تا صدا را بهتر بشنوم. برای همین محل کلاس را برای خودم تغییر دادم و روی کاناپه دراز کشیدم و غرق در شنیدن صحبتها شدم. به خودم که آمدم دیدم دارم خیال میبافم. راجع به جلال فکر میکنم و اینکه در آن روزها چه فکرهایی در سرش داشته است و چه دغدغههایی صبحها انرژی بخشش بوده و شبها بیخوابش میکرده است.
گفتگوهای کلاس عجیب بر جانم مینشست. همیشه در حال نوت برداری بودم و وقت نمیکردم همزمان با شنیدن صحبتهای دوستان، غرق فکر بشوم اما این بار این گفت و گوها مثل یک موسیقی بر منظرهی خیالم نازل میشد.
بعد از این لذت صبحگاهی و تمام شدن کلاس، در همان حال که دراز کشیده بودم به دنیایی از ایده و فکر که توی سرم بود فکر میکردم. به اینکه چقدر در این دنیا میشود کارهای متنوع کرد. کارهایی که شاید دامنه اثرش کوچک باشد و تو تهش آدم معروفی نشوی. جلال آل احمد نشوی اما با خودت که فکر میکنی، خیالت راحت است که عبث زندگی نکردهای.
بعد از خودم پرسیدم، دختر چرا تمام انرژی و فکرت را نمیذاری روی درست و کار و بارت؟ چرا مثل بقیه آدمها زندگی نمیکنی؟ شروع کردم به مرور آدمهای اطرافم که موفق و با سرعت دارند مسیر زندگی را پیش میروند. خواستم با این کار به خودم سرعت ببخشم اما یک پوزخند به این فکر از راه رسیده زدم و گفتم آقا من مرد این راههای سریع نیستم. یک جورهایی قلقلکم میآید که هر روز با فکر یک ایده از خواب بیدار شوم و کارهایی که از نظر دیگران اثر خاصی ندارد انجام بدهم. دوست دارم در زندگی امتحانهایم را بکنم و از این فرصت جدید برای یادگرفتن استفاده کنم. خدا کند همینطوری روحم بازیگوش بماند :دی
- ۱۸/۰۵/۲۹