صدای رویاها

سرگشته اما امیدوار در جستجوی آرامش

صدای رویاها

سرگشته اما امیدوار در جستجوی آرامش

چالش

شنبه, ۲۶ می ۲۰۱۸، ۱۰:۴۲ ق.ظ

دیروز توی یه چالش اساسی گیر کرده بودم. ماه رمضونه و من از طرف دانشگاه برای برنامه‌ی خداحافظی به مهمونی ناهار دعوت شده بودم. روزهای دیگه این هفته هم کم و بیش با این چالش رو به رو بودم اما فضای برنامه‌ها طوری بود که میشد هم حضور داشته باشم و هم روزه باشم و کسی هم خیلی متوجه نشه اما برنامه دیروز خیلی فرق داشت. 

قرار بود توی رستوران دور هم بشینیم و غذا بخوریم و صحبت کنیم و خداحافظی کنیم و قاعدتا نشستن سر یک میز و غذا نخوردن خیلی میتونست اطرافیان من رو معذب کنه. برای همین از روز قبلش تصمیم گرفتم که صبح برنامه برم خارج شهر تا روزه نباشم اما دقیقا نزدیک‌های ظهر بود که شروع کردم به فکر کردن دوباره راجع به این تصمیم. وقت زیادی نمونده بود تا شروع برنامه اما من به شدت دو دل بودم. به لحاظ احساسی دوست نداشتم که روزه‌آم رو به این دلیل باز کنم که دیگرانی معذب نباشن. احساس میکردم این دقیقا خلاف فلسفه‌ی روزه گرفتن هست. 

خلاصه با خودم کنار اومدم و تصمیم گرفتم که روزه‌آم رو باز نکنم و با حالت روزه‌دار توی مراسم شرکت کنم. خیلی بهم سخت گذشت. هم از سوال‌های اطرافیان و خب احساس‌شون به این موضوع که چقدر من گناه دارم و هم نگرانی‌آم از این بابت که نکنه باعث شده باشم اون‌ها لذت کافی نبرده باشن اما تمام سعیم رو کردم که صبورانه به سوالات‌شون جواب بدم و مطمئن‌شون کنم که من در شرایط خوبی هستم و اصلا گرسنه نیستم و غذا خوردن اون‌ها مقابل من هم باعث ناراحتی‌ام نمیشه. 

توی کارم موفق بودم. چند دقیقه بعد شروع غذا، احساس کردم دیگه کسی معذب نیست و همه چیز حالت عادی داره. اما خب یه مطلب هم برام توی این مدت و در این سفر مشخص شده بود که هر چقدر هم که احساس کنیم میتونیم با وجود قواعدی که رعایت میکنیم و برای دیگران عجیب هست به اون‌ها نزدیک و یکسان بادیگران بمونیم، هنوز انسان با تحقق این آرزو فرسنگ‌ها فاصله داره. 

من خوشحالم که در این مدت من با تمام تفاوت‌هایی که با دیگران داشتم در جمع‌شون پذیرفته شدم و قابل احترام بودم و صد البته من هم یاد گرفتم که باید تفاوت‌های اون‌ها با خودم رو هر چقدر هم که از نظرم بی‌معنی باشه بپذیرم اما این پذیرش به معنای این نیست که من یکی از اون‌ها شدم. یک خط همیشه بین ما وجود داره. خطی نیست که کسی کشیده باشه. یک خط طبیعیه. من نمیتونم در خیلی ا زکارهایی که میزان صمیمیت و دوستی بین اونها رو افزایش میده شرکت کنم و به همین دلیل با گذر زمان حرف و تجاربی کمتری برای گفتگو با هم دیگه خواهیم داشت. 

برای یک رنگتر شدن نیاز هست که در فضای رفتاری‌ات یک بازنگری‌هایی بکنی. من وقتی به خودم نگاه میکنم، میبینم که من با وجود اینکه همسن و سال اکثر این بچه‌ها بودم، نتونستم خودم رو بهشون نشون بدم و یک دوستی بلندمدت بسازم. یک علتش این بود که نمیتونستم در فعالیت‌هایی که باعث گفتگو و دوستی میشه فعالانه شرکت کنم و البته محجبه بودنم هم میطلبید تا خودم پیش قدم باشم اما بی‌خبری و خیلی موقع‌ها نداشتن یک دغدغه یکسان باعث میشد این پیش‌قدم بودن از طرف من هم صورت نگیره یا خیلی زود با شکست مواجه بشه. 

من این تجربه رو با تمام وجود دوست داشتم با وجود اینکه گاهی فکر کردن به اینکه دنیا اونقدرها هم بدون مرز نمیشه ناراحتم میکنه :( 

به امید دنیای بدون مرز
  • مریم

نظرات  (۲)

یه گفتگویی که توی این کلاس‌هایی که میریم مطرح میشه اینه که بین آدما تفاوت هست ولی جدایی نیست. و دقیقا اینکه پذیرش به معنی تائید کردن نیست. ممکنه من نسبت به خیلی آدما پذیرش داشته باشم ولی خیلی چیزا رو تائید نکنم. همین پذیرش داشتن به نظرم باعث میشه خیلی ازین مرزها که میگی کمرنگ‌تر بشن و باعث میشه ضمن اینکه بین آدما تفاوت هست از هم جدا نباشن. ضمن اینکه مرز بین همه‌ی آدما هست، حتی با عقاید شبیه به هم. و مرز ذاتا چیز بدی نیست.
جالب بود حرفت الهه، مرسیی. 
آره مرز که هست و واقعا چیز بدی هم نیست یه موقع‌هایی حتی کنجکاوی راجع به دونستن از همین مرزها، آدم‌ها رو بهم نزدیک میکنه اما خب ارتباط رو هم سخت‌تر میکنه. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی