صدای رویاها

سرگشته اما امیدوار در جستجوی آرامش

صدای رویاها

سرگشته اما امیدوار در جستجوی آرامش

بازگشت

چهارشنبه, ۳ ژانویه ۲۰۱۸، ۱۱:۰۰ ق.ظ

از روزی که برگشته‌ام، حس یک مسافر را ندارم. احساس میکنم اصلا سفری نبوده. انگار این دو ماه از عمرم حساب نشد. سبک‌بار و سرزنده و با یک احساس جوانی به شهری بازگشتم که سخت زمستانی است و سپیدپوش. اما از روزی که آمدم، گرما را هم با خود آوردم. اول مقاومت می‌کرد و آرام آرام تسلیم حضورم می‌شد اما از دیروز ظاهرا شکست را پذیرفته است و صادقانه و بی‌ادعا آفتابش را در کنار گرمایی که در این اوضاع و احوال زمستانی در چنته دارد، تقدیم‌مان کرده است. 


به اکثر کارهایم نظم تازه‌ای بخشیده‌ام و تنها معضل باقی‌مانده، کارهای درسی و درس تازه‌ای است که باید در ترم جدید با آن دسته و پنجه نرم کنم و برایش معلم خوبی بشوم. کمی تا قسمتی برایم ترسناک است که در این درس، همزمان با معلم بودن باید شاگردی کنم و چیزهای جدیدی یاد بگیرم اما سعی میکنم به قسمت‌های مثبت‌اش را ببینم و با هیجان با او روبرو شوم تا ترس. از این که بگذریم، می‌ماند کار ریسرچ و نوشتن پروپوزال که باید تا هفته بعد یک پیش‌نویس از آن تهیه کنم اما اصلا دست و دلم به کار نمی‌رود. زیادی از فضای کار و بار کامپیوتری و دپارتمان علوم دور شده‌ام انگار. خودم را غرق در افکار و دغدغه‌های جدیدی کردم که بسی شیرین است و دل کندن از این شیرینی دلپذیر سخت. البته قرار هم نیست دل بکنم اما خب نمی‌شود مثل قبل بود. باید وقت بیشتری را برای این طفل کوچک و نوپا بگذارم تا شاید راه رفتن یاد بگیرد و کمتر برایم استرس و واهمه‌های جدید درست کند. 


بازگشت دلهره‌آوری است. بیشتر از آنکه سختی و استرسی در حال حاضر پیش رویم باشد، ترس از دست دادن این توان رو به رو شدن با چهره‌ی واقعی زندگی است که مرا می‌ترساند. 


  • مریم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی