خودمان باشیم
امروز زنگ زدم به مدیر ساختمانمون تا برای اجاره نامهی جدید ازش تخفیف بگیرم اما نهایتا موفق نشدم. نیم ساعتی با طرف کلنجار رفتم و هر چه در چنته داشتم رو کردم اما نتوانستم که قانعش کنم تا کمی بیشتر به ما تخفیف بدهد. پر از حس بد بودم. تلاش مذبوحانهای که کرده بودم و بعد هم وسط صحبتهام این و آن را مثال زده بودم که پس چرا به فلانی تخفیف دادید و این کار بشتر حالم را بد کرده بود. انگار تمام مدت داشتم ادای کسانی را در میاوردم که دور و برم زندگی میکنند و به همین شیوهها برای خودشان منافع مالی کسب میکنند اما حالا با اینکه مو به مو نقششان را ایفا کرده بودم به نتیجه نرسیده بودم و این یعنی دو حس شکست همراه با هم. هم از خودم عبور کرده بودم و سعی کرده بودم کس دیگری باشم و هم به نتیجه نرسیده بودم.
باور اینکه این توانایی در من نیست سخت بود اما باید قبول میکردم که من نمیتوانم کس دیگری باشم پس بهتر است خودم باشم و عطای این دست آوردها را به لقایش ببخشم. با تمرین کسی دیگر بودن به جایی نمیرسم جز اینکه از خودم ناراحت میشوم و به نتیجهای هم نمیرسم.
- ۱۹/۰۶/۱۹